نتایج جستجو برای عبارت :

دنیا اگه تنهات گذاشت، تو منو انتخاب کن

«این هراس پنهان که دوست‌داشتنی نیستیم ما را تنها نگه می‌دارد. اما فقط به دلیل این تنهایی فکر می‌کنیم دوست‌داشتنی نیستیم. یک روز، روزی که زمانش را نمی‌دانی، از جاده‌ای گذر خواهی کرد. یک روز، روزی که زمانش را نمی‌دانی او را آنجا خواهی یافت. برای اولین بار در زندگی‌ات طعم عشق را خواهی چشید؛ چون برای اولین بار در زندگی‌ات، حقیقتاً تنها نخواهی بود. تو انتخاب شده‌ای تا تنها نباشی.»
کتاب «زندگی داستانی ای.جی فیکری»گابریل زِوینترجمه لیلا کرد
در طول زندگیم تا به حال جمله ای زیباتر از اینکه: "نترس من همیشه کنارتم" نشنیدم.
این جمله انرژی زیادی برای گفته شدن نمیگیره ولی انرژی من و به طرز عجیبی به حداکثر خودش میرسونه.
نترسِ ابتداش همون کلمه نترس عادیه ولی شنیدنش از بعضی ادما فرق میکنه.نترس این آدما یعنی یادته من همونیم که هیچوقت هیچوقت تنهات نمیذاره؟
یادته هرمشکلی و باهم حلش کردیم؟یادته دنیاهم تنهات میذاشت من بودم؟پس دیگه نترس،و اون لحظه تو حتی از سیاه ترین روزها و شب ترین شب ها نمیت
متن آهنگ حس خوب مسعود مالمیر
 وقتی که تو رویای تو حبسم از فکر آزادی گریزونممن راز این احساس زیبا رو از برکت عشق تو میدونمانقد هوام بند نفس هاته حس میکنم لباتو رو گونه ممن سهم مو میگیرم از دنیا موهاتو میریزی روی شونه مابری نمیشه حال من با تو عشقت غمو از یاد من بردهداری تصاحب میکنی راحت قلبی رو که صدبار شکست خوردهوقتی نباشی میرم از دنیا دیوونه وار چشماتو دوست دارمپشتت به یه کوهه عزیزم من هرگز تورو تنهات نمیزارمابری نمیشه حال من با تو عشقت غمو
هرچی بخاری رو زیاد میکنم گرم نمیشم. پالتو پوشیدم، دو تا پتو به خودم پیچیدم...
خدایا چرا اینطوری میشه؟
دلم داره غنج میره برای خنده هاش، برای قهر کردن هاش، برای غرورهاش، برای سرخ شدن هاش...
یعنی به جایی رسیدم که دارم میلرزم از سرما. کاش بهت حرف دلمو گفته بودم، کاش تنهات نمیگذاشتم
یکی باشه ... باهاش راحت باشی ... همین ساعت از روز بهش پیام بدی بگی خوابم نمیبره ... اصن حس خواب نیس ... بیا باهم حرف بزنیم ... بعد منتظر شی ... منتظر شی ... جوابی نیاد بعد هر چی ترفند بلدی بزنی... به تلفنش زنگ بزنی...  به پنجره اش سنگ  بزنی ... آیفونشو بزنی ... بیدار شه فحشت بده ولی ... ولی تنهات نذاره ... بگه برنامت چیه خر بیشعور 
تو نصف کن، تو انتخاب کن!
مردی یه ساندویچ برای دو تا پسر کوچیکش خرید، گذاشت روی میز، به اولی گفت: تو نصف کن!و به دومی گفت: و تو انتخاب کن!مات و مبهوت نحوه ی تربیت وعدالت این مرد شدم!یعنی اگه اولى یه وقت عمدا نامساوى نصف کنه، دومى حق داشته باشه که اول انتخاب کنه!
این جوری عدالت رو یاد بگیریم و اجرا کنیم، نه با شعار‌های مفت برابری و عدالتخواهی!
این بار اما دلم می خواد چشمام رو روی اشتباهاتم ببندم و به خودم اجازه ارامش بدم. این بار می خوام به کودک درونم بگم تنهات میذارم اروم شی. 
می خوام توی لحظه زندگی کنم. می خوام راهی که نتونستم تمومش کنم رو تموم کنم. می خوام ارزوهایی که انجام ندادم رو انجام بدم. این بار می خوام خودم باشم و خودم.
 
+بابت اشتباهاتم اما تو ببخشم. بابت بد حرف زدنم تو ببخشم.
ما داغدار بوسه وصلیم...
گر عقل پشت حرف دل، اما نمی‌گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمی‌گذاشت
از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
می‌شد گذشت... وسوسه اما نمی‌گذاشت
این قدر اگر معطل پرسش نمی‌شدم
شاید قطار عشق مرا جا نمی‌گذاشت
دنیا مرا فروخت ولی کاش دست‌کم
چون بردگان مرا به تماشا نمی‌گذاشت
شاید اگر تو نیز به دریا نمی‌زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی‌گذاشت
گر عقل در جدال جنون، مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمی‌گذاشت
ای دل بگو به عقل که دشمن
کانال ما در سروش
آذر:بهرام پسرخیلی خوبیِ موقعیت مالی ش عالیِقبول کن من اگه جا تو بودم قبول میکردم هم خوشتیپِ هم پولدارِ دیونه دیگه چی میخوای..رویا (سرشُ روی پای آذر گذاشت ) گفت:خدانکنه جا من باشیآذر تو که‌ از تمام زندگی من خبرداری وقتی ی غریبه برای همیشه توقلبت جامیکنه  تا وقتی قلبت میزنه اونجا خونه شِ ،حتی اگه غریبه تنهات بذاره،برای اولین بار عشقُ با کاوه تجربه کردم ،غریبه ی که همه چیزم شد ازدواج من سنتی بود.وقتی با کاوه کامیابی نامزد کرد
اگه قبلا ۸۰ درصد این جمله اوریانا فالاچی که می‌گه "زندگی جنگی ست که هر روز تکرار می‌شود" رو قبول داشتم، الان ۱۸۰ درصد قبول دارم!.زندگی جنگه و خاطرات تلخ اگه کنترل نشه حکم قوی‌ترین بمب رو داره، بمبی که تَرکِش‌هاش تا آخرهای عمر توو بدنت می‌مونه و روحت رو خسته می‌کنه و ذهنت رو فرسوده و احساساتت رو کِرِخت..اما چون هر زخمی رو می‌شه درمان کرد، خاطرات تلخ هم درمان داره و درمانش اینه که انقدر قوی بشی که دیگه از هیچ سختی‌ای نترسی و نرنجی. اگه قرار ب
مردی یه ساندویچ برای دوتا پسر کوچیکش گرفت؛گذاشت روی میز، به اولی گفت: "تو نصف کن!"و به دومی گفت:  "و تو انتخاب کن!"
مات و مبهوت نحوه ی تربیت وعدالت این مرد شدم!!یعنی اگه اولى یه وقت عمدا نامساوى نصف کنه، دومى حق داشته باشه که اول انتخاب کنه!
این جوری عدالت رو یاد بچه هامون بدیم، نه با شعار عدالتخواهی!
زبان عمل بهترین روش تربیت بچه هاست...
واقعا زندگی تو روستا با ادم چیکار میکنه؟
من فک میکنم به شدت ادم رو بزرگ میکنه.
فکرشو بکن کلی زحمت میکشی یه بره رو بزرگ میکنی کلی براش ذوق میکنی بعد مجبوری بفروشیش یا بخوریش چون سیستم همینه کلا.
یکی از بچه ها هم اتاقیم که پدرش دامداری داری مصداق کامل همین ماجراس.
احساساتش نسبت به از دست دادن اشخاص یا اشیا به شدت کمه.
انگار یجورایی بازی زندگی رو یاد گرفته و دیگه براش اهمیتی نداره که کی تنهاش بذاره. یاد گرفته مستقل و شاد زندگی کنه.
واسه همین من دوس
دست من نیست
 اگه اینقدر دلم هواتو داره
اگه نمیتونه تنهات بذاره
توکه خوب میدونی نداره چاره
دست من نیست
اگه بارون میاد یادت میفتم
به کسی از تو من چیزی نگفتم
اگه دستات بیاد باز میشه مشتم
بخواب دنیا کسی با من دیگه کاری نداره
دل بی کس من یاری نداره
دل من میل دلداری نداره
خودتو دادی تنهایی یادم
نشست روی دلم غصه عالم
مگه میشه نریزه اشک آدم
مگه میشه که من یادت نباشم
دیگه این دل بلد نمیشه راشم
یه جوری زخم زدی نمیشه پاشم
بخواب دنیا کسی با من دیگه کاری ند
فکر کن
کسی که رو غرورش قسم میخوری
کسی که مهربونه ولی غرورش از سنگ سخت تره
حس کنی خسته س
دلگیره از همه چی
زوری بکشونیش بیرون
همونجا باهاش حرف بزنی
سرشو بزاره رو شونت و شروع کنه حرف هایی که مطمئنی اولین و تنها کسی هستی که این حرفارو میشنوه و خواهد شنید 
صداش بلرزه و حس کنی داره آروم اشک میریزه ولی نگاهش نکنی که غرورش نشکنه
یهو صدا هقهقش بلند شه ش دیگه نتونی برنگردی سمتش
اشکهاشو با انگشت کوچیکه ت پاک کنی
سرشو بگیری بزاری روی سینه ت و بهش بگی
هرچی
گفته بودم بهتون؟ من پنجاه روز پیش بیست و پنج ساله شدم
و درسته که بیست و پنج سالگی تا حالا گند پیش رفته، ولی انصافا شروع فوق العاده ای داشت، آخه میدونین، من بیست و پنج سالگیمو از دست یار تحویل گرفتم
من یه روز فوق‌العاده داشتم، مردی داشتم که حواسش بود گل قرمز دوست دارم، حواسش بود کادوی کاغذ پیش شده دوست دارم و گذاشت نیم ساعتی هدیه باز کنم، حواسش به چیزهای ریزی که دوست داشتم بود و گذاشت من دونه دونه کادو باز کنم و بغض کنم از ذوق، بهم ناهار سوپر ل
 
مردی یه ساندویچ برای دوتا پسر کوچیکش گرفت؛گذاشت روی میز، به اولی گفت: "تو نصف کن!"و به دومی گفت:  "و تو انتخاب کن!"
مات و مبهوت نحوه ی تربیت وعدالت این مرد شدم!!یعنی اگه اولى یه وقت عمدا نامساوى نصف کنه، دومى حق داشته باشه که اول انتخاب کنه!
این جوری عدالت رو یاد بچه هامون بدیم، نه با شعار مفتِ عدالتخواهی ♡
سلام عزیز دلم:)
 دیروز اولین روزی بود که تنهات گذاشتم و رفتم دانشگاه، طبق گفته امام علی (ع) از چیزی که تصور میکردم آسون تر بود ولی بازم سخت بود دل کندن از روی ماهت و کنترل کردن دلنگرانی هام، اما اینجور که مادرخانومی گفتن بغیر از یک ساعت برای تو هم روز سختی نبوده و پسر خوبی بودی خداروشکر :))) 
آهان گفتم مادرخانومی، یادت باشه مادرخانومی خیلی برات زحمت کشیدن وقتی بزرگ شدی حتما براشون جبران کنی اون یکی مامان بزرگت هم خیلی برات دعا کردن خیلی نگران ب
وقتی عینک می گذاشت، درون افراد را می شنید! عینک را به روی چشم گذاشت:- معیارهای شما برای ازدواج چیه؟
+آیفون X، عینک دودی و 206! هر سه تا با هم!
به طرز عجیبی این دیالوگ در موردهایی که اقدام کرده بود تکرار می شد. چرا قدیم ها این جور نبود؟ عینک را برداشت. برای اطمینان:
-می شه مصداقی تر بفرمایید؟!
-بله. منظورم اینه که آرامش خونه رو با هیچ چیز دیگه ای عوض نکنه. همیشه صادق بودن مهمه، حتی اگه باعث دلخوری طرف بشه...
تا همین دو دقیقه ی پیش وقتی پیام هاتونو میخوندم میخواستم بیام بگم بابا چه خبرتوووونه؟! من حالم خوبه خوبه و اوکیم.نه این که الان حالم بد باشه ولی یجورایی متوجه شدم چی میشه که اینقدر بد میشه.
بله آقای علوی، اگر یک نفر ۵ سال مثل سگ جلوی خونه ش با آدم رفتار کنه و بیاد  بگه که برام عزیز ترین دختر روی زمین هستی و این انگیزه ی زندگی اون آدم باشه ؛ بگه که تو دخترمی و فلان فلان و تو بعد بفهمی بله تو فقط در حد سگ ایشون بودی که میاد دست میکشه رو سرت نه بیشتر
کسی دست انداخت و بیرونم کشید از چیزی که اسمش را گذاشته بودم زندگی و چقدر هم که این اسم به این اوضاع نمی آمد. دست هایش را باید روی چشم گذاشت.
اهل ریا باشی یا نباشی، ته دلت می خواهد همه بدانند که تویی! تویی که مهربانی، تویی که این همه دوستش داری، تویی که دلت این همه برای کسی تنگ است و تنگ بوده و اصلا باران هم برای همین چیزهاست که می بارد، برای تو و دلت. آخ از دلم ...
دلم می خواهد بدانی. حالا همه دنیا هم نفهمیدند، تو بدان. باشد؟
دانلود آهنگ محسن یگانه دور خودت نچرخ { متن و کیفیت عالی }
امروز ترانه زیبای محسن یگانه بنام دور خودت نچرخ آماده دانلود از جاز موزیک با کیفیت عالی
Exclusive Song: Mohsen Yeganeh | Dore Khodet Nacharkh With Text And Direct Links In jazzMusic.blog.ir
متن آهنگ محسن یگانه دور خودت نچرخ
اینقده دور خودت نچرخ زمونه دورت می زنهاینا بازی روزگاره نه دست توئه نه دست منهآخه فقط تو نیستی تو دنیا که کارت گیره روزگارهولی حتی یه لحظه کم نیار آخه هیچ کاری نشد ندارهاگه دنیا پشت هم برات ساز مخالف زد غمت نب
پیرمرد عاشق امام حسین ع و کربلا بود اواخر اگر پولی به دستش میرسید کنار می گذاشت و به اطرافیانش می گفت انشاالله می رویم کربلا. سه روز بعد از عاشورا از دنیا رفت بالای سرش که رفتند دستانش را به حالت اخترام روی سینه اش گذاشته بود. چندی بعد خواب دیدند که لحظه مرگش دو نفر زیر بغلهایش را گرفتند و بلندش کردند تا به احترام کسی که به دیدنش آمده بود ایستاده باشد او هم دستانش را روی سینه گذاشت تا به امام معصوم ع سلام کند. 
دانلود آهنگ رضا شیری فرصت نداد
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * فرصت نداد * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , رضا شیری باشید.
دانلود آهنگ رضا شیری به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Reza Shiri called Forsat Nadad With online playback , text and the best quality in mediac
متن ترانه رضا شیری به نام فرصت نداد
هنوز دوسش دارم شبیه قبلناش یعنی کی میمیره برای خنده هاشهنوز دلم میخواد جونم بشه فداش کاش باز بشه یه روز بازم کنم نگاشاین
عنوان گولتان نزند. نمی‌خواهم برایتان از یک قهرمان بگویم. می‌خواهم از یک گوشهٔ مسیر عشق خودم بگویم. امشب در میهمانی نشسته بودیم و یک‌نفر داشت با جملاتی از قبیل «رشته‌اش به درد هیچی نمی‌خوره» و «آخرش یه چیز مسخره انتخاب کرده» انتخاب مرا و یا شاید مرا تحقیر می‌کرد و من در سکوت فقط لبخند می‌زدم؛ لبخند می‌زدم چون به انتخاب خود و نادانی او ایمان داشتم، لبخند می‌زدم به اینکه مادر سعی می‌کرد از من دفاع کند و انگار خبر نداشت حرف آدم‌ها و نظرات
 
اینک که به یاری مزدا تاج شاهی بر سر گذاشته‌ام اعلام میکنم که تا روزی که من زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من میدهد دین وآیین و رسوم ملت هایی که من پادشاه آنها هستم را محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من، رسوم ملت هایی که من پادشاه‌شان هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند.
من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده‌ام تا روزی که زنده هستم هرگز سلطنت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر مل
در سازهای زهی زخمه‌ای نظیرِ گیتار یا تار از یک ابزار خاص برای افزایش سرعت نوازندگی استفاده می‌کنند که مضراب (زخمه) نام دارد. این زخمه در رابطه با گیتار، پیک نام دارد. پیک گیتار مضرابی است که از آن برای نواختن گیتار استفاده می‌شود. انتخاب و خرید پیک گیتار مناسب به عوامل و البته به سبک و استیل نوازندگی شما بستگی دارد. باید دقت داشته باشید که ممکن است انتخاب درست پیک گیتار کار دشواری به نظر نرسد اما انتخاب اشتباه قطعا برای نوازندگی شما تاثیر خ
قدر کسی رو بدون که تو بی حوصلگیات تنهات نمیزاره
قدر کسی رو بدون که تلاش میکنه لبخند بیاره رو لبات وقتی ناراحتی
قدر کسی رو بدون که حتی وقتیم میگی تنهام بزار پا به پات میاد تا تنهایی رو حس نکنی
قدر کسی رو بدون که تو هر شرایطی بهت ثابت کرده حواسش بهت هست
قدر کسی رو بدون که از دیدنت ذوق میکنه
قدر کسی رو بدون که تورو همین جوری که هستی دوست داره
قدر کسی رو بدون که قدرتو میدونه :)
به نظرتون دیگه قدر کیا رو باید دونست تا دیر نشده؟
 رفتن... نبودن... نباید زیاد طول بکشد... نباید عادت شود... نباید گذاشت دلتنگی به حد نهایت برسد. نباید گذاشت دل به دلتنگی خو کند... یادش بگیرد و با آن کنار بیاید.... آدم نباید آن‌قدر برود ... و دور شود ... که از مدار جاذبه‌ی کسانی که دوستش دارند ... خارج شود.... بگذارید در گوش‌تان بگویم... آدمی که یک بار تا پای مرگ رفته باشد ... و برگشته باشد، دیگر از مرگ نمی‌ترسد. آدمی که یک بار تا سر حد مرگ دلتنگ شده باشد و زنده مانده باشد، دیگر از فقدان نمی‌ترسد... ‌‌‌‎‌‌
رسید بالای سرم؛ وقتی مشغول مردنم بودم. اشکم را دید و دستم را گرفت. زیر سرم بالش گذاشت و به حر‌ف‌هام گوش کرد و بعد بلندم کرد برد پیش خودش. تا شب تنهام نگذاشت. حرف زد و سکوت کرد. مستاصل شده بود که باید چه کار کند... شب که شد آمد بالا و جای همه چیز را عوض کرد. مبل و میز و تابلو را جابجا کرد. تختم را گذاشت روبروی یک پنجره که هوا داشته باشم. شش تا گلدان آورد و چید کنارش. گفت "چشمتو که باز می‌کنی یه چیز زنده غیر از خودت ببینی! بهشون سلام کن". 
آه مادر... کاش
در سال ۱۹۵۸ وقتی اصلاحیه قانون اساسی سوئیس در موضوع عدالت اجتماعی در حال بررسی بود،رییس مجلس قانون اساسی در رستورانی شاهد داستان زیر بود که مسیر بررسی را تغییر داد وامروز سوئیس بالاترین سطح عدالت اجتماعی را در دنیا برای ملت خود یدک میکشد.او میگوید؛در میز مجاور من مردی یه ساندویچ برای دوتا پسر کوچیکش گرفت؛گذاشت روی میز، به اولی گفت: "تو نصف کن!"و به دومی گفت: "و تو انتخاب کن!"مات و مبهوت نحوه ی تربیت وعدالت این مرد شدم!!یعنی اگه اولى یه وقت عمدا
هرموقع توی خوندن یه متن علمی می‌بینم که یه فاصله‌ای با یکای AU (واحد نجومی یا Astronomical Unit، که برابره با فاصلۀ زمین تا خورشید) نوشته شده، یاد مرحوم شاه هنری اول انگلستان می‌افتم... خدابیامرز یه روز از خوابِ ناز پا شد و در حالی که داشت به بدن‌ش کش و قوس می‌داد، نه گذاشت و نه برداشت و فاصلۀ بین دماغ و نوک انگشت شست مبارک رو گذاشت یه یارد!
پیرمرد یک نوار داشت که هروقت دلش پر میشد و تنهایی اش سر می‌رفت، به آن گوش می‌داد. یک شب که خسته بود، نوار را گذاشت توی دستگاه اما با دست لرزانش به جای دکمه ی پخش، دکمه ی ضبطش را زد و با این فکر که اول نوار خالی است، بی اعتنا رفت سراغ خودش. آخر شب هم نوار را فراموش کرد و از خستگی خوابش برد.
صبح که بیدار شد فهمید با دست خودش چه کرده. نوار را گذاشت. دید صدایی نیست جز راه رفتنش، تنهایی غذا خوردنش، مسواک زدنش... و سکوتش. پیرمرد  سکوت خودش را ضبط کرده بود.
پیرمرد یک نوار داشت که هروقت دلش پر میشد و تنهایی اش سر می‌رفت، به آن گوش می‌داد. یک شب که خسته بود، نوار را گذاشت توی دستگاه اما با دست لرزانش به جای کلید پخش، کلید ضبطش را زد و با این فکر که اول نوار خالی است، بی اعتنا رفت سراغ خودش. آخر شب هم نوار را فراموش کرد و از خستگی خوابش برد.
صبح که بیدار شد فهمید با دست خودش چه کرده. نوار را گذاشت. دید صدایی نیست جز راه رفتنش، تنهایی غذا خوردنش، مسواک زدنش... و سکوتش. پیرمرد  سکوت خودش را ضبط کرده بود. و ح
دیشب که موقع خواب، امید یک ساعت بیشتر خوابیدن را داشتید، گمان می کردید امشب نور علی نور شود و برای همیشه خوابیده باشید؟ بعد از این همه هواخوری در اهواز، نوبتی هم که باشه، نوبت زمین خوردنتان بود؛ اما بیماری خوزستان کم آبی بود نه کم خونی، چه کسی به شما گفت به زمین خون بدهید؟ نمی دانید این خاک فرق لاله و لوله را نمی داند؟آن انقلابی که بر سر تفنگ های پر، گل می گذاشت، این چنین بر سر مردمش کلاه گذاشت، گفت احترام به همه ی اقوام، اما نگفت منظورش از اق
وقتی از اینکه خودتان باشید راضی باشید، بدون اینکه مقایسه کنید یا برای تحت ‌تاثیر قرار دادن دیگران رقابت کنید، هر فرد باارزشی به شما احترام خواهد گذاشت.و مهمتر اینکه خودتان هم به خودتان احترام خواهید گذاشت.هیچکس حق قضاوت کردن شما را ندارد. ممکن است مردم داستان‌های شما را شنیده باشند و تصور کنند شما را می‌شناسند اما هیچوقت نمی‌توانند آنچه بر شما گذشته را احساس کنند

ادامه مطلب
پیرمرد یک نوار داشت که هروقت دلش پر میشد و تنهایی اش سر می‌رفت، به آن گوش می‌داد. یک شب که خسته بود، نوار را گذاشت توی دستگاه اما با دست لرزانش به جای کلید پخش، کلید ضبطش را زد و با این فکر که اول نوار خالی است، بی اعتنا رفت سراغ خودش. آخر شب هم نوار را فراموش کرد و از خستگی خوابش برد.
پیرمرد صبح که بیدار شد فهمید با دست خودش چه کرده. نوار را گذاشت. دید صدایی نیست جز راه رفتنش، تنهایی غذا خوردنش، مسواک زدنش... و سکوتش. پیرمرد  سکوت خودش را ضبط کرده
امروز یکی از صمیمی‌ترین دوستای دوران دبیرستانم اومده بود دانشگاه بهم سربزنه. کلی باهم حرف زدیم از گذشته از الان...
بعد چند دقیقه یه سیگار از جیبش بیرون آورد و گذاشت لای لباش روشنش کرد و دستاشو گذاشت تو جیبش 
خیلی صحنه بدی بود واسم... صمیمی‌ترین دوستم از سرما لباش میلرزید و سیگارو پک میزد، چشمای سرخش به زور باز بود و خیره بودیم به چشمای هم،چرا اون همه شادی و انرژی تو چشماش جاشو داده به بی‌تفاوتی و سردی؟
دلم واسه اون روزایی تنگ شده که باهم میرف
همه خوابند، فقط چند نفر بیدارندچند تن جای همه دلهره و غم دارندداغ سنگین که شود، پیر شدن هم داردخانه بی فاطمه، دلگیر شدن هم داردهر که یک گوشه از این خانه عزادار شده استجای جایِ حرم فاطمه گلدار شده استخانه از بوی گل یاس معطر ماندهروی دستاس رد پنجه ی مادر ماندهسرخ شد پلک علی بس که جراحت می دیدآسمان سوخت دلش وقت غروب خورشیدآب می ریخت ولی آب دگرگون می شدنه فقط آب، دو تا چشم علی خون می شدداغ صدیقه به اندازه ی کافی سخت استوای بر بازوی او رد غلافی سخت
رفته بود تا دم در و برگشته بود. انگار که می‌دانست یا حس کرده بود که اگر برود خرید، نمی‌تواند دست‌پر برگردد. نشست پشت در. نگاه به ساعت روی دیوار هال کرد. تا افطار چیزی نمانده بود. بلند شد تا در را باز کند. صدای زنگ بلند شد. کسی پشت در بود. در را باز کرد. همسایه چند خانه آن‌طرفشان بود. یک‌کاسه آش نذری داد دستش. در را بست. باز نشست روی زمین. نگاه به ساعت کرد. بلند شد. سفره را پهن کرد. کاسه‌ی آش را گذاشت وسط سفره. خانه داشت تاریک می‌شد. برق به تکرار هرر
زیر بارون قدم میزدیم
نصف شب...شاید ساعت سه بود...
آروم آروم قدماشو باهام تنظیم میکرد
حرفی نمیزد
میدونست نیاز دارم فقط نفس بکشم و احساس کنم لمس بارونو...
بعد از چن دقیقه بهم گف : + یه چیزی بخون برام
-...[درحال تفکر ک چی بخونم حالا]
+تعریف صدای هم اتاقیمو باید از بقیه ی اتاقا بشنوم؟!
خندیدم و پتو رو بیشتر پیچیدم دورم
نمیدونم چرا جلوی اون خجالت میکشم بخونم
آخرشم یه بخش کوچیک از "شهزاده ی رویا" رو خوندم
-"دیدم توو خواب وقت سحر
شهزاده ای زرین کمر
نشسته بر ا
روزی و روزگاری، مردی در باغش چندین درخت انار داشت و سالها به هنگام پاییز انارهایش را در سینی نقره ای ، بیرون اقامتش می گذاشت و بر روی سینی ها این نوشته را می گذاشت(یکی بردارید، نوش جان)
اما مردم می گذشتند و هیچ کس از میوه بر نمی داشت.
بعد مرد فکری کرد و یک سال، هنگام پاییز دیگر در سینی های نقره ای انار نگذاشت، اما بر آنها نوشته هایی گذاشت که می گفت(اینجا بهترین انارهای کشور را داریم، اما بهایشان گرانتر از انار های دیگر است.)
و همه مردان و زنان از
مدتی است که شغل جدیدی برای بسیاری از هموطنان ایجاد شده. قبل ها از ترس
گربه نمیشد آشغال گذاشت بیرون و آمدند برای اینکه گربه ها آشغالها را پاره
نکنند محفظه های سیمی درست کردند. الان از دست جستجوگران گنج داخل آشغالها
نمیشه آشغال گذاشت. تعدادشان هم آنقدر زیاد است که برای هر کوچه چند نفر
همیشه در حال کمین هستند. وقتی آشغال را می بریم که بذاریم، حتی اجازه نمی
دهند آشغال به سطل برسد و از دست آدم گرفته و پاره پاره اش میکنند.
بهرحال این هم از سهم آنه
تا که سر به روی پیکرم گذاشت، جز قلم، سری به دستِ من نبود
هیچ درد سر نداشتم، اگر: این زبانِ سرخ در دهن نبود
دستِ بی‌اجازه‌ی پدر، بلند... وای از زبانِ تلخِ مادرم
کاش در زبان مادریِّ من، زن بُنِ مضارعِ زدن نبود
مادرم وطن! بگو کدام دیو، بچه‌هات را به مرزها فروخت 
مادرم وطن! بگو پدر نبود، آن که هرگز اهلِ این وطن نبود
پای حجله‌های خون، برادرم، پاش را فروخت، یک عصا خرید 
او بدونِ پا به جشنِ مرگ رفت، بس که هیچ پای‌بندِ تن نبود
توی واژه‌نامه جای جنگ،
از همه چیت میزنی، از همه اصولت میگذری خودتو تا حد اون میاری پایین بعد بهت میگه من درحد تو نیستم بودن با تو اعتماد به نفسمو کم میکنه و بهت نمیرسم پس میرم چون اگه باشم حالم بده! قشنگه نه؟همه دلخوشیت بین حال بدش اینه که براش با همه فرق داری بعد میاد مستقیم بهت میگه بعد از اینهمه سال شدی یکی مثل بقیه! همه دلخوشیتو میگیره اون کور سوی امیدتو نابود میکنه و همه چی اوار میشه رو سرت...میره تنهات میذاره و هروقت دلش تنگ میشه میاد پیام میده صدات میکنه و ناله
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی فاطمیه دوم ۹۸
همه خوابند، فقط چند نفر بیدارندچند تن جای همه دلهره و غم دارندداغ سنگین که شود، پیر شدن هم داردخانه بی فاطمه، دلگیر شدن هم داردهر که یک گوشه از این خانه عزادار شده استجای جایِ حرم فاطمه گلدار شده استخانه از بوی گل یاس معطر ماندهروی دستاس رد پنجه ی مادر ماندهسرخ شد پلک علی بس که جراحت می دیدآسمان سوخت دلش وقت غروب خورشیدآب می ریخت ولی آب دگرگون می شدنه فقط آب، دو تا چشم علی خون می شدداغ صد
امام صادق ع فرمود رسول خدا ص یک شب پنجشنبه برای افطار در مسجد قبا بود و فرمود رسول آیا آشامیدنی هست لوس بن خوئی انصاری قدمی از شیر  مکه بر گرفته با عسل آمیخته خدمتش آورد چون بدهان گذاشت و چشید بد  هان  گذاشت چشید کنارش زد و فرمود  دو نو شابه ایست که با یکی از آنها از دیگری بی نیازی حاصل میشود من اینرا نمیاشامم و تحریم  هم نمیکنم ولی برای خدا تواضع میکنم زیرا هر که برای خدا تواضع کند خدایش بلند گرداند و هرکه تکبر کند خدایش  پست کند و هرکه در زند
سلام و عرض ادب خدمت دوستان و همراهان عزیز در وبلاگ پرورش اندام تیم فیتنس پرو fitnesspro :
 
مصرف مکمل برای رشد و افزایش حجم عضلات در صورتی که مواد غذایی کامل رو دریافت نمی کنید ضروری هست بیشتر دوستان بر اساس پروسه همیشگی از کراتین ، پروتئین وی و بعضا ال ارژنین مضرف می کند و برخی نیز از مکمل البومین ولی یاداوری کنم مکمل گلوتامین برای رشد عضلات به دلیل برخورداری از میزان زیادی پروتئین خالص کمتر استفاده می شود فردا مقاله کاملی درباره اینکه بابت این
از اینکه همیشه، روزی سه بار بعد از هر بار شستن استکان ها، سینی چای را فقط آب می کشید و پشتِ لوله ی آب می گذاشت متنفر بود. از صحنه ی لوله ی گچ گرفته روی یک سینک سابیده شده و یک سینی چای فقط آبکشی شده و قهوه ای از لکه های چای، آنقدر قهوه ای که معلوم نبود اصلا چه رنگی بوده! از همان چند تفاله ی ته مانده روی سینک هم! قد و سنش باهم قد نداد بیشتر از اینها متنفر شود، از دم کنی زرد و چرک، از دستگیره های نصفه سوخته و...
بیست ساله که بود داشت زیر غذای سر رفته روی
 
 
روزی، مهندس ساختمانی، از طبقه ششم میخواست که با یکی از کارگرانش حرف بزند.خیلی او را صدا زد... اما به خاطر شلوغی و سر و صدا، کارگر متوجه نمیشد! بناچار مهندس، یک اسکناس ۱۰ دلاری به پایین انداخت. تا بلکه کارگر بالا را نگاه کند! کارگر ۱۰ دلار را برداشت و توی جیبش گذاشت و بدون اینکه بالا را نگاه کند، مشغول کارش شد. بار دوم مهندس ۵۰ دلار فرستاد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند پول را در جیبش گذاشت...بار سوم مهندس سنگ کوچکی را پایین ا
بی چراغ بودن تراکتور یک کشته و دو مصدوم در زرند بر جای گذاشت 
طبق اعلام کارشناس فوریت های پزشکی: حوالی ساعت 20:30 شب گذشته یک سواری سمند که از مسیر فتح آباد به زرند در حال حرکت بوده که با تراکتور بی چراغ برخورد نموده و یک کشته و دو مصدم بر جای گذاشت. 
حسن زاده کارشناس فوریت های پزشکی در گفتگو با خبرنگار ندای زرند افزود : علت اصلی این حادثه بدون چراغ بودن تراکتور در شب بوده که متاسفانه راننده نوجوان این تراکتور ابتدا توسط اورژانس ۱۱۵ به بیمارستان
برای صد و شصت و پنجمین بار ، پیشامد ها رو تصور میکنم و رفتارام رو مرور میکنم
فرشته تو از این اتفاق خیلی خوشحالی ...نذار خوشحالی با چهارتا کلمه ی رو هوا خراب بشه ...
از ته دلت چندوقت بخاطرش ذوق و شوق و شور و شعف!! داری ...
احتمالا از دونفر یکم حرف بی ربط و زخم زبون میشنوی و M و m باز با مثل این چندوقت یکم زیاد نگاهت میکنن که فاز هیچ کدومشونو درک نمیکنی ....تو تا آخر ، خیلی مودب و باوقار و محترم با همه رفتار کن... 
روحیتو شاد نگه دار و بیشتر پیش بچه ها (R , MS,K) ب
پادشاهی جایزه ی بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند . نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند . آن تابلوها ، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در خاک میدویدند ، رنگین کمان در آسمان و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ . پادشاه تمام تابلوها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد . اولی ، تصویر دریاچه ی آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود .
ادامه مطلب
یکی از دخترهای دبیرستان چهار روز بود غذا نخورده بود. از اسنپ فود پیتزا گرفتم و به خنده و شوخی بازی بازی بهش دادم خورد. آخرش گفت من همیشه خوشحال بودم که تک فرزندم اما امسال که با شما اشنا شدم فکر میکنم اگر یه خواهر داشتم حتما با من مثل شما مهربون بود و همیشه میشد روی کمک و حمایتش حساب کنم. بعد گفت خانوم میشه بعد کنکور با من دوست بمونید؟ اگر نباشید خیلی تو زندگیم جاتون خالیه...اشک از چشماش سُر خورد و سرش رو گذاشت رو شونه ام. زنگ تفریح بعد باز تو راه
تکنیک های SEO On-page که از آن ها با نام سئو داخلی سایت یاد می شود، عموما شامل مواردی است که در صورت رعایت آن، صفحات سایت شما به درستی توسط موتورهای جستجوی نظیر گوگل ایندکس شده و بنابراین به درستی در نتایج جستجو به نمایش در خواهند آمد.
انتخاب دامنه مناسب: انتخاب نام دامنه ای که مناسب با حوزه فعالیت شما باشد از موارد بسیار مهم در سئو می باشد. این امر بر روی سئو کل سایت شما تاثیر خواهد گذاشت.
حتما به طول دامنه خود و تعداد کلمات آن دقت کنید، در نظر داشت
انتخاب رشته یکی از حساس ترین و مهمترین مراحل زندگی افراد در حال تحصیل است. از انتخاب رشته دبیرستان تا انتخاب رشته کنکور سراسری و انتخاب رشته ارشد و دکتری.
این روزها انتخاب رشته را موسسات و مشاوران مختلفی انجام می دهند، اما معیارهایی که بعضاً برای این کار در نظر می گیرند چندان اصولی نیست. از شما دعوت می کنیم تا با مطالعه صفحه انتخاب رشته سازمان بین المللی دانشگاهیان، نسبت به انتخاب اصولی اقدام نمایید.
در یخچال را باز کرد. نگاهی به داخل آن انداخت، خالی بود. نه گوشت داشتند، نه میوه. بچه ها بهانه می گرفتند. دور تا دور آشپزخانه چرخی زد. داخل ظرف نان خشک مقداری نان پیدا کرد. قابلمه را برداشت. آب داخلش ریخت. روی گاز گذاشت. آب جوشید. زردچوبه، نمک و روغن را به آن اضافه کرد. نان خشک های خرد شده را داخلش ریخت. سینی بزرگی وسط آشپزخانه گذاشت. محتویات قابلمه را داخل سینی برگرداند. ظرف ترشی را آورد. بچه ها و رضا را صدا زد. همه دور سینی نشستند. کنار دست هر کدام ق
بزرگ شد...
حُرمت گذاشت هر که به زهرا(س) بزرگ شداندازه‌ی تمام دو دنیا بزرگ شد
در وادی حسین هرآن که قدم گذاشتقطره ولی به وسعت دریا بزرگ شد
مجنون خلوص داشت اگر ماندگار ماندمجنون بزرگ شد که لیلا بزرگ شد
اینجا ادب مسیر رسیدن به قُلّه هاستسَر خَم نمود حضرتِ  حُر  تا بزرگ شد
او سجده کرد و قبله‌ خود را عوض نمودتیره نماند و چون شب یلدا بزرگ شد
آغوش وا نمود و پذیرفت توبه رادر پیش خلق بیشتر آقا بزرگ شدحُرّ پیر وادی همه‌ اهل توبه استبر اهل توبه مُرشد و با
رئیس اورژانس کرمان خبر داد:
برخورد دو خودرو در زرند 5 مصدوم بر جای گذاشت  
رییس اورژانس کرمان از وقوع یک تصادف در شهر زرند خبر داد و گفت: امروز 7 تیرماه در ساعت 12 و 41 دقیقه یک دستگاه پیکان با یک دستگاه پژو 206 با یکدیگر برخورد کردند.
وی محل این حادثه را چهارراه شهید باهنر زرند اعلام کرد و افزود: در این حادثه 5 نفر در رده سنی 10 ماهه الی 25 ساله که 2 خانم و 3 آقا بودند ، مصدوم شدند.
وی خاطر نشان کرد : یکی از دو خودرو به علت نشت گاز در معرض انفجار قرار داشت ک
چون سال اینده شد نامه نوشتم و اجازه فرمود سپس نوشتم  من محمد بن عباس را برای هم کجاوه بودن بر گزیزدم و بدیانت و صینات او او اطمینان دارم  جواب  امد اسدی خوب رفیقی داسپس اسدیرم است اگر او میاید و دیگری را انتخاب مکن سپس اسدی امد و باوهم. کجاوه  شدم  18 حسن بن علی علوی گوید مجروح شیرازی مالی از ناحیه  مقدسه نزد مرداس بن علی بامانت گذاشت و نزد مرداس مالی هم از تمیم بن حنظله متعلق بناحیه مقدسه بود بمرداس نامه امد ومال تمیم را بانچه  شیرازی بتو سپرد
*قهوه زندگی*
 
موضوع داستان: پندآموز
 
چند دوست دوران دانشجویی که پس از فارغ التحصیلی، هر یک شغل‌های مختلفی داشتند و در کار و زندگی خود نیز موفق بودند.
 
 پس از مدت‌ها با هم به دانشگاه سابقشان رفتند تا با استادشان دیداری تازه کنند.
 
 آن‌ها مشغول صحبت شده بودند و طبق معمول بیشتر حرف‌هایشان هم شکایت از زندگی بود! 
 
استادشان در حین صحبت آن‌ها قهوه آماده می‌کرد؛ او قهوه جوش را روی میز گذاشت و از دانشجو‌ها خواست که برای خود قهوه بریزند.☕️☕️
بسم الله الرحمن الرحیم
یا فارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
طبق روایت نقل شده در کتاب صحیح مسلم عایشه می گوید که ما در زمان پیامبر نماز تراویح نمی خواندیم
...اهل سقیفه میدانند که نماز تراویح از بدعت های عمر بود
و طبق بیان فخر رازی،عمر بیش از هفتاد بدعت در دین گذاشت
حال از بحث جانشینی پیامبر بگذریم که می گویید پیامبر برای خودش جانشینی انتخاب نکرد ولی عمر و ابابکر و معاویه برخلاف سنت پیامبر عمل کردند
نماز تراویح را طبق کدام سنت پیامبر انجام میده
 
خبرهای جدید از بی تی اس:
۱-وی در سرور یک بازی پیامی گذاشت و در اون گفت که در حال حاضر در حال کار کردن روی چندین آهنگ هست و قراره که میکس‌تیپ خودش رو در آینده منتشر کنه.
۲-بی‌تی‌اس برای ۶ ماه متوالی، محبوب ترین سرچ از بین گروه های پسر در چارت ملون بوده. 
۳-رسانه های کره ای گزارش کردن که جیمین در و‌لاگ جدیدش گفته که برای آلبوم جدید بی‌تی‌اس، نقش 'مدیر موزیک' رو داره." این آلبوم توسط خودمون ساخته میشه.هرکدوم مون مسئول یک بخش شدیم و من بخش موزیک ر
 
ساعت حدود شش صبح در فرودگاه مهرآباد به همراه دو نفر از دوستانم منتظر پرواز به تبریز بودیم.
پسرکی حدود هفت ساله ، با موهای خرمایی ، جثه ای متوسط ، گردنی افراشته ، چشمانی که برق میزد ، صورتی گندم گون و کمی خسته ، لباسهایی نه چندان تمیز و دستانی چرب ، جلو آمد و 
گفت: واکس میخواهی؟
کفشم واکس نیاز نداشت ، اما حس کرامت و بزرگواری و فرهیختگی مرا وا داشت که 
بگویم : بله
به چابکی یک جفت دمپایی جلوی پاهایم گذاشت و کفش ها را درآورد.
به دقت گردگیری کرد ، قو
228-  و من کلام له (علیه السلام)> یرید به بعض أصحابه <لِلَّهِ بَلَاءُ فُلَانٍ فَلَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَ دَاوَی الْعَمَدَ وَ أَقَامَ السُّنَّةَ وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةَ ذَهَبَ نَقِیَّ الثَّوْبِ قَلِیلَ الْعَیْبِ أَصَابَ خَیْرَهَا وَ سَبَقَ شَرَّهَا أَدَّی إِلَی اللَّهِ طَاعَتَهُ وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ رَحَلَ وَ تَرَکَهُمْ فِی طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ لَا یَهْتَدِی بِهَا الضَّالُّ وَ لَا یَسْتَیْقِنُ الْمُهْتَدِی. 
 
 
خطبه 228-در
 
 
 
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر ِ زیباروی کشاورزی بود. به نزد کشاورز رفت تا از او اجازه بگیره. کشاورز براندازش کرد و گفت: پسر جان، برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر رو یک به یک آزاد میکنم، اگر تونستی دم هر کدوم از این سه گاو رو بگیری، میتونی با دخترم ازدواج کنی.مرد جوان در مرتع، به انتظار اولین گاو ایستاد. در طویله باز شد و بزرگترین و خشمگین‌ترین گاوی که تو عمرش دیده بود به بیرون دوید. فکر کرد یکی از گاوهای بعدی، گزینه ی بهتری خواهد
ثقیف قرابه های شراب را از سرداب آورد و گوشه حیاط، کنار چاه فاضلاب گذاشت. دعبل کتاب را کنار گذاشت. از روی دیواره ی حوض برخاست و رفت درِ چاه را برداشت. پارچه های گِل اندود سر قرابه ها را کند و یکی یکی شرابشان را سرازیر چاه کرد. «چیزی را که خدا حرام کرده، به درد همین چاه می خورد.» ثقیف پرسید: «چرا می خواهی دیگر نمی خوری؟» «دیشب به دیدن زلفا رفتم. وقتی گفت از این کارم دلگیر است، خجالت کشیدم. بعد فهمیدم که از خدا و حجت او باید بیشتر خجالت بکشم.»
+ دعبل و
رفتم آرایشگاه و گفتم بزن!
آرایشگر هم شماره پونزده رو گذاشت روی ماشین و کل موهامو زد.
گفت سامورایی ها قبل جنگ موهاشونو میزنن، مگه میخوای بری جنگ!؟
از حرفش خنده ام گرفت و یهو که به خودم دیدم اومدم دیدم ده دقیقه است تو فکرم و آرایشگر داره بهم میگه بلندشو دیگه!
اونقدری که تو انتخاب کفش و لباس و چفیه و مدل مو و کوله ی سفر اربعین وفت میذارم، کاش یه ذره تو این سفر عمیق تر می شدم!
اینقدر برای سفر یه هفته ای تدارک می بینیم، کلی قبلش تاریخ پاسپورت رو چک میک
وقتی نمی نویسم، کلمات از اختیارم در میرن! ذهنم پر و پرتر میشه از حرفها و بیشتر عاجز میشم از در رفتن عنان کلمات و جملات ! غرق میشم تو خودم. میشم مثل آتیش زیر خاکستر .آروم، سوزان...


چند وقتی است که حیرانم و تدبیری نیست... ذهنم پر از حرفه . خواسته یا ناخواسته دارم از قالب های تحمیل شده بیرون میام و دفرمه میشم . ذهنم شده پر از چراهای مشروط و نامشروط نامشروع. چراهایی که نمیشه با همه کس درمیون گذاشت. چراهایی که تازه فهمیده ام جواب ندارند ...


بدا به حال او
دانلود آهنگ بابک جهانبخش از خوشی میمیرم
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * از خوشی میمیرم * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , بابک جهانبخش باشید.
دانلود آهنگ بابک جهانبخش به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Babak Jahanbakhsh called Az Khoshi Mimiram With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ بابک جهانبخش به نام از خوشی میمیرم
هر کسی عاشقه حال منو میدونه بذار کل دنیا بهم بگن دیوونه بهم بگن دیوونهبذار همه بگن
حکایت می کنند که روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد، آن را پشت اسب گذاشت و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت: «این سبد گردو را هدیه می دهم به مردم این دهکده، فقط در صف بایستید و هر کدام یک گردو بردارید. به اندازه تعداد اهالی، گردو در این سبد است و به همه می‌رسد.»
مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکی‌یکی از داخل سبد گردو برداشتند. پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبتش رس
باز هم حادثه در محور #سیریز_بافق/
برخورد سواری رونیز با موتور سیکلت در محور سیریز _بافق ۵ مصدوم‌ برجای گذاشت 

ندای زرند - آقای عباس زاده مسئول پایگاه اورژانس ۱۱۵ سیریز : شب گذشته پنج شنبه مورخ ٢٣/خرداد/١٣٩٨ در ساعت ۲۱ برخورد  سواری رونیز  با یک دستگاه موتور سیکلت در ۸ کیلومتری محور سیریز _بافق محدوده پیچ اکبر آباد ۵ نفر مصدوم برجای گذاشت .
وی در ادامه بیان کرد: خودروی سواری رونیز از سمت سیریز به بافق در حال حرکت بوده که با یک دستگاه موتور سیکلت
1) نباید با اطلاعات ناقص انتخاب رشته کرد .2) نباید بدون توجه به اطلاعات دانشگاه انتخاب رشته کرد .3) نباید با اطلاعات سطحی نسبت به دوره ها انتخاب رشته کرد .4) نباید با وعده ووعید در مورد انتقالی انتخاب رشته کرد..5) نباید بدون شناخت از خودتان انتخاب رشته کنید .6)نباید با شایعات انتخاب رشته کنید .( امسال فرق می کند .دوتا نظام هست .شایعاتی از این دست )
7)نباید ویژگیهای شخصیتی خودت رو در نظر نگیرید .8) نباید با اطلاعات محدود در مورد رشته ها انتخاب رشته کرد .9)
نحوه خرید سختی گیر رزینی
یکی از دستگاه های موتورخانه ای که باید در خرید آن دقت کافی به عمل آورد سختی گیر می باشد . در صورت عدم انتخاب و معرفی سختی گیر مناسب از سوی کارشناسان مربوطه مشکلات عدیده ای را ایجاد خواهد کرد. از جمله این مشکلات انتخاب سختی گیر با ظرفیت پایین برای مکانهایی که دبی آب بالایی دارد که سبب تلاطم رزین داخل سختی شده و عملا رسوب زدایی انجام نخواهد شد پس همواره برای خرید سختی گیر مناسب با کارشناسان مجرب و با تجربه که سالها در ای
 
پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند.نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند.آن تابلو ها ، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در خاک می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد.
اولی ، تصویر دریاچه ی آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود.در جای جایش می ش
همه جا حرف از رفاقت و دوست داشتنه،گاها پسری رو به زندگیمون راه میدیم که عاشقانه دوسش داریم،ولی من خودم مث نخود پریدم وسط زندگی یه پسر که رفاقتانه بدجوووور دوسش دارم و هواشو دارم،مهم نیس کی چی میگه ولی خوش صدا ترین رفیقِ جانِ منه،تو سختیا...شادیا...خنده ها...گریه ها...جدایی هاااا تو همشون پیشم بوده و به راحتی میگم از همون درجه یک های روزگاره،پسر طوسیمون که عادت به قهوه ای کردن ملت داره،اسکل پلشت دوست دارم دیوونهههههشب تولدته و حقیقتا فاصله دست
سامان شیبانی در پیجش تعدادی کلیپ گذاشت ک باعث خوشحال مردم شد و قرار شده است ک او همیشه از این نوع کلیپ ها بگذارد پیج اینستاگرامی او                                        www.instagram.com/saman._.sheibani


هک امنیت خبر خدا خبر مهم فالور رایگان خر بز قیمت خوردو
١-
اح اح اینو!!!
خوب یا درست و حسابی بذار یا درست و حسابی بردار!!
این کلاس گذاشتنا دیگه چیه عمو؟!
اصلا میزنم شبکه دیگه که نبینم اون ادا اطوارت رو!!
٢-
مطالعه برام سخت شده بود
چشم پزشک رفتم برام عینک ته استکانی نوشت! خخخ
توصیه کرد چون نزدیک بینیت فقط مشکل داره عینکی رو انتخاب کن که رو قسمت جلوی بینیت قرار بگیره
نزدیکو با اون ببینی، دور رو از بالای عینک
٣-
وای خدای من!!
یهو یاد اون بنده خدا افتادم!!
بنده خدا! هر کجا هستی منو ببخش!
قربون اون نگاههای بالا
شاید هیچ عشقی را تا ابد نتوان پنهان کرد و شاید هر عشقی دوطرفه نباشد 
اما این عشق آتش به خرمن جان من زد و این شد که حال می نویسم اما چه سود ...!
یادداشتهایی برای یک سفید بخت ...
کسی که گذاشت و گذشت ...
من و یک دل شکسته...
من و آن مریم رفته ...
امشب یاد اون صحنه ای افتادم که اردلان با چشمای خونِ خیس ولو شده بود و چیز زیادی تنش نبود. سیگار میکشید و روی پای خودش خاموششون میکرد. چهره‌اش حس خاصی نداشت. نه، حتی درد اینم باعث نمیشد درد بزرگتر درونش برای یه لحظه ساکت بشه. والرین این وسط زنگ زده بود و اولش خوب بود. اردلان با محبت عمیقی که بهش داشت جوابشو میداد. مثل همیشه. بعد والرین یهو تلخ شد و حرفای تندی زد. اردلان به روی خودش نیاورد.‌ چیزی نگفت. گذاشت بگه. تموم که شد چشماش رو‌ بست. جایی نداش
هیچ وقت فکر نمی کردم چرخیدن و انتخاب بین کالکشن های ساده و کم تنوع تک پوش ها و پیراهن های مردانه اینقدر سخت و دوست داشتنی باشد. 
هی چهارخانه ها را کنار راه راه های نامتقارن می گذارم و نمی توانم بین یکی شان انتخاب کنم؛ یا سبز و آبی هایی که چهارراه سخت تصمیم گیری می شوند! 
ترش و شیرین زندگی وسط همین انتخاب هاست. وسط همین تصورها که کدام رنگ بیشتر به "او" می آید. 
نکات بسیار مهم قبل از انتخاب شوهر
ازدواج و انتخاب همسر در زندگی بسیار مهم است و اگر در انتخاب همسرتان دچار اشتباه شوید آینده خود را ویران کرده اید پس قبل از انتخاب همسر این مطلب مهم را حتما بخوانید
به ادامه بروید
ادامه مطلب
کانال ترکیه یکی از پروژه هایی است که کشور ترکیه سالهاست در حال بررسی آن است و اخیرا احداث آن آغاز شده است
این کانال 45 کیلو متر طول دارد و به منظور اتصال دریای سیاه به دریای مرمره احداث شده است 
عرض این کانال بین 250 تا 1000 متر و عمق آن 25 خواهد بود 
پیش بینی می شود این پروژه در سال 2023 به پایان برسد
کانال جدید استانبول تاثیر بسیار زیادی در عبور و مرور کشتی ها در تنگه ی بسفر خواهد گذاشت. سالانه تعداد قابل توجهی کشتی از تنگه ی بسفر می گذرند
محل ساخت ای
باز خوابش رو دیدم.مثل همیشه که آخر شب به بهانه چای با هم حرف میزنیم...میزدیم! گفتم مامان هنوز خیلی چیزها مونده بود یاد بگیرم ازت؛ لبخند زد گفت فارغ التحصیل نشدی که؛ یادت میدم. دستش رو گذاشت روی دستم گفت وقت هست؛ یاد میگیری فقط کافیه دقتت رو بیشتر کنی.
دیشب تو هیئت، یه خانمی کیک پخش میکرد. فقط به بچه ها میداد. اومد کنار ما و به بچه ها تعارف کرد و رفت. چند دقیقه بعد یه دست از پشت سرم یه کیک گذاشت تو دامنم و رفت. با تعجب به اطرافیانم نگاه کردم و همه خندیدن. گفتم مگه این واسه بچه ها نبود؟ بغل دستیم گفت انگار داره به پیرزنام میده!
من دقیقا کدومشونم؟ o_O
و من افتادم زخمی بر خاک
دخترک رفت و پسر نیز مرا تنها بر خاک گذاشت
خنده و گریه یشان رفت به باد
سیب دندانزده ی خاک آلود
اینچنین می گوید :
ساعتی رفت و من آزرده شدم
همه در فکر شدم چه کسی من را  از زمین بر خواهد داشت
چه کسی باز مرا خواهد خواست
که صدایی آمد کولی غمزده ای دید مرا ا
اشک شادی در چشم
از زمینم بر داشت
و مرا با خود برد
او که در گوشه ی مخروبه اطراف دهات
پدر پیری داشت
شاد و خندان به پدر کرد سلام
پدر امروز خدا سیبم داد
تا که باهم بخوریم
جای دندا
 قهوه زندگی
چند دوست دوران دانشجویی که پس از فارغ التحصیلی، هر یک شغل‌های مختلفی داشتند و در کار و زندگی خود نیز موفق بودند، پس از مدت‌ها با هم به دانشگاه سابقشان رفتند تا با استادشان دیداری تازه کنند. آن‌ها مشغول صحبت شده بودند و طبق معمول بیشتر حرف‌هایشان هم شکایت از زندگی بود! استادشان در حین صحبت آن‌ها قهوه آماده می‌کرد؛ او قهوه جوش را روی میز گذاشت و از دانشجو‌ها خواست که برای خود قهوه بریزند.روی میز لیوان‌های متفاوتی قرار داشت: شی
آرومو قرار ندارم
همه چی تو زندگیم ریخته به هم
ذهنم آشفته است
مشکلات کاریم هم مزید علت شده
از یه طرف هم این بیماری جدید و استرسهاش
سلامتی خانواده و عزیزانم
اوضاع خوبی نیست
دلم میخواهد خوابت را ببینم شاید قفل لبهایم شکست و این دل بارش را زمین گذاشت
 
 
چه ساده بود این دل نادانم که به پای تویی که حتی لحظه‌ای ندانستی چه‌قدر مردانه،چه‌قدر صادقانه تو را می‌خواهد تکه تکه شد و دم نزد...
و چه مظلوم بود غرور این مرد که برای تو زیر پا گذاشتم، غافل از آن که تو هم بعد از من رویش پا خواهی گذاشت و بیش از پیش خردش خواهی کرد
 
هردو باختیم عمر من...
من تو را به دست تقدیر باختم
تو بگو عشق و وفای این مرد را به چه باختی؟
مردی خانه بزرگی خرید. مدتی نگذشت خانه اش آتش گرفت و سوخت. رفت و خانه دیگری با قرض و زحمت خرید. بعد از مدتی سیلی در شهر برخاست و تمام سیلاب شهر به خانه او ریخت و خانه‌اش فرو ریخت.شیخ را ترس برداشت و سراغ عارف شهر رفت و راز این همه بدبیاری و مصیبت را‌ سوال کرد.ابو سعید ابوالخیر گفت: خودت می‌دانی که اگر این همه مصیبت را آزمایش الهی بدانیم، از توان تو خارج است و در ثانی آزمایش مخصوص بندگان نیک اوست. شیخ گفت: تمام این بلاها به خاطر یک لحظه آرزوی بدی ا
چند دوست دوران دانشجویی که پس از فارغ التحصیلی هر یک شغل های مختلفی داشتند و در کار و زندگی خود نیز موفق بودند، پس از مدت ها با هم به دانشگاه سابق شان رفتند تا با استادشان دیداری تازه کنند.
 آنها مشغول صحبت شده بودند و طبق معمول بیشتر حرف هایشان هم شکایت از زندگی بود.استادشان در حین صحبت آنها قهوه آماده می کرد. او قهوه جوش را روی میز گذاشت و از دانشجوها خواست که برای خود قهوه بریزند. روی میز لیوان های متفاوتی قرار داشت; شیشه ای، پلاستیکی، چینی،
اولین چالشی که بعدازتصمیم گیری برای راه اندازی سایت یافروشگاه اینترنتی؛انتخاب یک روش وسرویس طراحی سایت است.
چون انتخاب یک سیستم طراحی سایت مناسب، تصمیم مهمی است و قرار است تا مدت‌هابا این سایت سر و کله بزنید. پس قبل از اینکه یک شرکت یا روش طراحی سایت را انتخاب کنید، حتماً مزایای آن را به دقت بررسی کنید و مطمئن شوید که از هر نظر بهترین انتخاب را می‌کنید.
به این فکر می کنم که این وسط نقش من این بود که راضی شوم. حق انتخاب نداشتم. کاری از دستم بر نمی آمد. اما اگر حق انتخاب داشتم و آن وقت امام زمان می گفتند باید کنار بیایی و انتخاب نکنی و مسائل را به من بسپاری، آیا گوش می کردم آیا اگر راه باز بود و جاده ی این راه دراز، من می گفتم حکم آن چه تو فرمایی ؟ به راستی ترسناک است.
سلاااااام بر دوستان عزیز دلم. حالتون چطوره؟
متاسفانه بازگشت پر افتخار کوآلای خسته ی بیان رو اعلام می کنم. تو این وضع اقتصادی ازتون انتظار گاو و گوسفند سر بریدم ندارم. خودم یه مورچه ای چیزی پیدا می کنم می کشم...
تو این مدت کمتر از دو ماه انگار تو غار زندگی می کردم. از هیچی و هیچ کس خبر نداشتم...
بعدش قضیه ی عمل لیزر پیش اومد و مادر من دوتا گزینه پیش روم گذاشت: 1) عمل چشم و راحت شدن از شر یه عینک مزاحم 2) خرید گوشی
خب منم گزینه اول رو انتخاب کردم و چون هن
خدایا ...
تو همون کسی هستی که این ماه رو بر تمام ماه ها برتری دادی . و از بین تمام امت ها ما رو انتخاب کردی که از این سفره ی پر برکت بهرمند بشیم . این ماه خیلی برای ما سنگ تمام گذاشت . پر بود از خیر و برکتی که تو ای خدا توش قرار داده بودی ... و حالا ... ما باید باهش وداع کنیم . وداعی سخت . سخته خدایا این وداع ...
نمی تونیم ازش خداحافظی کنیم ، پس بذار دوباره بهش سلام کنیم ...
سلام ای ماهِ عزیز ، سلام ای بهترین دوست ، سلام به تویی که در کنارت بودن دلمو نرم کرد و گ
رسم هر سالۀ اینجا، جمع شدن سر سفرۀ افطار خانۀ پدری همسرم ست. هر شب دعوتیم به نان تازه و پنیر و سبزی و چای و خرما. نان تازه را مردها می‌آورند، سبزی را هم هماهنگ می‌کنیم که هرکس بتواند، هر روز، به قدر نیاز بخرد. سفرۀ ساده و دلچسبی‌ست و به قول مادر همسرم بی‌هیچ تکلّف و سختی، هر شب میزبان روزه‌داران‌ست و به خودش می‌بالد و آشکارا ذوق می‌کند و حاضر نیست میزبانی را به ما یا برادر همسرم واگذار کند...
نشسته بودیم سر سفرۀ افطار. میزبان حواسش به همۀ مه
۱:توی سروتاب برای فروش کتاب گذاشته بودم. پیام داد که اخر هفته هماهنگ میکنم بیایم کتاب را بگیرم. و دیگر پیام نداد! 
 
۲:دو هفته بعد سر خیابان استاد ح قرار گذاشت. بیست دقیقه سر استاد ح علاف بودم و نیامد.
 
۳:رفتم خانه. نوشتم :سلام. بیست دقیقه منتظرتون بودم تشریف نیاوردین. ببخشید نمیتونستم بیشتر منتظر بمونم.
نوشت:گرفتی مارو حاجی؟ دختر مردمو علاف میکنی تهشم میگی نیومدی؟ خیلی بیشتر گفت. همین قدر یادم مانده. 
 
۴:کتاب را برایش پست کردم. دو روز پ
میگن هیچی غیر ممکن نیست؛حتی بارون وسط مرداد
نمیدونم واقعا چرا اینقدر داره چراغ های امیدم دونه دونه خاموش میشه.شاید بشه اسمش رو قسمت گذاشت ولی قطعا نمیشه اسمش رو گذاشت انصاف:)
میدونی دیگه واقعا از این که اینقدر قوی شدم توی مشکلات دارم به خودم میبالم.شاید اگه به موقعیت الأنم میخواستم که قبلا فکر کنم گریم میگرفت و نمیدونستم که چی کار کنم.اما حالا دارم سعی میکنم توی أوج هوشمندی قضیه رو هندل کنم.
میدونی گاهی وقتا فکر میکنم اگه خدایی هست نباید این
 
او تصریح کرد: این حادثه یک کشته و ۱۵ مجروح به جا گذاشت که ۱۰ مصدوم این حادثه به بیمارستان کلات و پنج مصدوم دیگر به درمانگاه زاوین انتقال یافتند.کلات در حدود ۱۶۰ کیلومتری شهر مشهد واقع است.
 
به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از مشهد،  محمد علیشاهی مسئول روابط عمومی مرکز مدیریت حوادث و فوریت‌های پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد گفت: در پی این حادثه که عصر امروز در جاده مشهد - کلات و حوالی دو راهی "بابا فرجی" رخ داد، چهار دس
وصف امیر المومنین علیه السلام در کلام ضرار بن ضمرة (به روایت اهل سنت عمری)
مسعودی از مورخین و علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:
ودخل ضرار بن ضمرة - وكان من خواصِّ علی - على معاویة وافداً، فقال له: صف لی علیاً، قال: أعْفِیِنِی یا أمیر المؤمنین، قال معاویة: لا بد من ذلك، فقال: أما إذا كان لا بد من ذلك فإنه كان واللّه بعید المدى، شدید القوى، یقول فَصْلا، ویحكم عدلاً، یتفجرً العلم من جوانبه، وتنطق الحكمة من نواحیه، یعجبه من الطعام ما خشن، ومن اللب
 
همیشه وقتی به گذشته فکر میکنم یکی از لذت بخش ترین خاطراتم مربوط هست به سالی که برای شروع تحصیل تو دانشگاه از خانواده ام جدا شدم در حالی که فقط هجده سال داشتم و قبل از اون هرگز تجربه دور شدن از خانواده ام رو نداشتم. واقعیت این بود که دانشگاه رفتن برام فقط ابزاری بود برای جدا شدن از خانواده و رشته تحصیلی ام چندان اهمیتی برام نداشت، که این حقیقت شاید غم انگیزترین حقیقت زندگی من باشد. چون رشته تحصیلی همه اینده من رو تعیین کرده است و اگر اون زمان
اسب سواری ، مرد فلجی را سر راه خود دید ڪه عصا به دست پیاده می رود .مرد سوار دلش به حال او سوخت ، از اسب پیاده شد. او را از جا بلند ڪرد و بر روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند!
مرد افلیج ڪه اڪنون خود را سوار بر اسب می دید، دهنه ی اسب را ڪشید و گفت :اسب را بردم ... 
و با اسب گریخت!


ادامه مطلب
مثلا دانشگاه سامانه گلستان رو گذاشت کنار به سامانه پویا رو آورد!
یعنی قشنگ باید گفت لا اله الا الله...
نزدیک بود همینجا فحش شون بدم. ظرف چهل دقیقه چهل بار از سامانه پرت شدم بیرون!
ایران بهترین برنامه نویس ها رو داره اونوقت این ابله های پفیوز با لابی میرن یه سامانه آشغال رو میخرن و حتی عرضه درست منتقل کردن داده هاشون رو هم ندارن. گند میزنن به اعصاب ملت.
من خودم حالا برام اصلا مهم نیست این ایمان انتخاب واحدشو سپرده به من خودش مشغول کاره.
الان من مث
متاسفم. هرچند ک احتمالا این روز ها، حتا گمان نمی بری به این صحبت ها و توی دنیای متفاوتِ جدیدت، خالی از من و این فکر های غبار نشسته قدیمی، توی دالانِ تنهایی خودت نشستی و همنشینِ سکوت و افکارِ ترسناک مورد علاقتی. اما من باید بگم، ک متاسفم. برای تو؟ یا برای خودم. تعداد سالهای این تراژدیِ تلخ خیلی زود دو رقمی می شه و حالا، ک انگار با ابدیت تنهام بیشتر وقت دارم، ک فکر کنم و به یاد بیارم. حتا توی این روز ها و این جایگاه، بسیار متفاوت با وضعیتِ توام، سه
متاسفم. هرچند ک احتمالا این روز ها، حتا گمان نمی بری به این صحبت ها و توی دنیای متفاوتِ جدیدت، خالی از من و این فکر های غبار نشسته قدیمی، توی دالانِ تنهایی خودت نشستی و همنشینِ سکوت و افکارِ ترسناک مورد علاقتی. اما من باید بگم، ک متاسفم. برای تو؟ یا برای خودم. تعداد سالهای این تراژدیِ تلخ خیلی زود دو رقمی می شه و حالا، ک انگار با ابدیت تنهام بیشتر وقت دارم، ک فکر کنم و به یاد بیارم. حتا توی این روز ها و این جایگاه، بسیار متفاوت با وضعیتِ توام، سه
سلام وقت همگی بخیر 
من یه دختر پشت کنکوری هستم با امسال میشه ۳ سال، از این ۳ سال، سال اول که هیچی نخوندم و سال بعدش خوندم خیلی، عالی شروع کردم اما بنا به دلایلی از اسفند به بعدش نتونستم ادامه بدم ، مشاورم تنهام گذاشت چون نتونستم مطابق برنامه ایشون جلو برم، از من میخواستن ۱۷ ساعت درس بخونم و من از آخر تابستان شروع کردم و خسته بودم، نه خونوادم میذاشتن استراحت کنم نه مشاورم، و من کم آوردم و چشم هام زود زود تار میشد، حتی نمیتونستم کتابی رو جلو

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خانه فرهنگ شهرداری ملارد